ناتانناتان، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

مامی ناتان

قسمت ششم خاطره

1392/2/17 22:01
نویسنده : بیتا
333 بازدید
اشتراک گذاری

هنوز بچه ام رو ندیدم دلواپسمniniweblog.com

دیشب که بهوش اومدم شوهرم گفت نگران نباش سالم وپسره آخه همیشه بهش میگفتم اولین حرفت همین باشه 

 .همون شب بچه رو نشونم ندادن خیلی ترسیدم از همه سوال کردم گفتن تحت مراقبت ویژه است. ٧ صبح شده پسرم رو هنوزندیدم .niniweblog.com

که یکدفعه در باز شد ویه خانم پرستار با یه شاهزاده فسقلی اومدن داخل وای خدای من این پسر با موهای طلایی مال منه چه قدر کوچولو ونازه پرستار هم شروع کرد به آموزشهاش وای ول کن توروبه خدااونقدر کتاب خوندم که خودم الان یه پا دکترم  بده بغلمماچ

پسرم رو تو بغلم گرفتم آرزویی که همه مادرا دارن به جرات میتونم بگم زیباترین لحظ توی زندگی یک زن وقتیکه یه فسقلی از گوشت وخونش رو بغل کنه .

دیگه خوب شدم وهیچ دردی ندارم سعی کردم بهش شیر بدم اما آقا تنبله همش خوابه خوابدکتر ظهر اومد و ویزیتم کرد بچه رو دید کلی نازش کرد وگفت اگه آمپولها رونمیزدی باید الان بچه رو توی دستگاه میزاشتیم احساس کردم به خودش برای مهارتش بالید حقم داره ماهره

وزن پسرم بااینکه زود به دنیا اومد باز خوبه ٢کیلو و٦٦٠ گرم  قدش٤٧ دورسر٣٣ گروه خونیشٍ A مثبته آبکارش هم ٩ بود

عزیزم عشقم میوه دلم به این دنیا خوش اومدی ماه من ماه شبهای تار من زندگی من رو روشن کردی به تن خسته ام جون دوباره بخشیدی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مامی ناتان می باشد