ناتانناتان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

مامی ناتان

قسمت بیستم از خاطره

سلام به همه خاله های عزیزم من گرفتارشدم از دست این مامان جونیم ای خدا کی میشه خودم نوشتنو یاد بگیرم وخودم براتون بنویسم واز دست این مامان جونی تنبل نجات پیدا کنم اونوقت میتونم دیگه زن بگیرم خخخخخ شب یلدا و سفره کوچولوی ما موهای من خیلی بلندشده اما چون فلفلیه معلوم نیست گفتین نه؟این هم مدرکش این هم بعداز حموم پنجم بهمن نامزدی دخترخالم بودوما رفتیم تهرون این هم سد زیبای منجیل این هم لباس عیدم که نامزدی دخترخاله هم پوشیدم خب آخرین خبر اینه که من آقا شدم بزرگ شدم روم به دیفال میرم دستشویی ودیگه مامانی زحمت نمیکشن ومنو پوشک نمیکنن وبابایی هم دیگه از خریدن پوشک راحت شده خخخخخخ ووقتی یک ماه از این اتفاق بزرگ گذشت...
11 بهمن 1392

دلگیرترین خاطره

یکی از سخترین چیزهاکه در زندگی برای پدر مادرهاپیش میاددیدن گاه وبیگاه مریضی بچه هاشونه واین به چشم مادرانه مون کوهی از غم واندوهه ومن ه م درکوران این غم گرفتار شدم واین روزها بااین مشکل درکنارکودکم دست وپنجه نرم میکنیم این واقعیت دردناک مریضی همیشه وهمه جا در کمینه وناتان گلم هم استثنا نبود   لطفا ادامه مطلب         درمانگاه تخصصی کودکان     ...
24 آبان 1392

قسمت نوزده ام خاطره

سه شنبه ای که گذشت ما به اتفاق آقا ناتان برای صرف نهار خونه یکی از اقوام دعوت شدیم وجای همه خالی قرار بود از این روز یه خاطره خوب به جا بمونه اما ... سه شنبه ای که گذشت ما به اتفاق آقا ناتان برای صرف نهار خونه یکی از اقوام دعوت شدیم وجای همه خالی قرار بود از این روز یه خاطره خوب به جا بمونه اما نمیدونم اسمش رو چی میشه گذاشت سهل انگاری مادرانه یا یه اشتباه یا خواست خدا قضاوت رو به شما دوستانم میسپارم من که خودم رو سرزنش میکنم غذایی که برای ماها تدارک دیده بود باقالی پلو با ماهیچه به صاف میشه گفت بسیار لذیذ بود و من با اینکه وعده غذایی ناتان رو برده بودم اما بخاطر لذیذ بودن غذا دو قاشق از برنج رو بدون باقلی  اما با ماهیچه رو ...
15 شهريور 1392

قسمت هجدهم خاطره

دیدار دوباره ناتان جان ودل من با دریای زیبای چمخاله در دومین تابستون زندگیش مامان یه وان آب بزرگ  24 خرداد سال 90 روز جمعه سال گذشته که ناتان گلم دریا رو دیده بود با وحشت فرار کرد ومامان رو نا امید کرده بود چون با چه عشقی براش مایو خریده بودم اما امسال ..... این دفعه که چشم ناتان جونم به دریا افتاد به خودش گفت به به چه وان آب گنده ای بپرم توش اما متوجه نمیشد که چرا مامان یا بابا دستش رو ول نمیکنند  وعصبانی میشد خلاصه کشون کشون ما رو به دریا نزدیک کرد اول پاهاشو به آب زد بعد دستش رو اگه دستش تو دست بابایش نبود شیرجه میزد توی دریا   به هر حال خودش رو با تمام لباس به آب زد وخیس خالی شد ما هم که ا...
11 مرداد 1392

غذاهای تولد ناتان جونم

روز تولد پسر گلم ٧ مرداد  بود وچون مصادف با شب  عزیز قدر بود ما تولد بزرگی نگرفتیم وتولد ناتان گلم با همراهی چند تا از مهمونهای نزدیک برگزار شد این عکسها از میز شام ناتان جون گرفته شد  مامانی لازانیا هم درست کرده بود که وقت عکس انداختن یادش نبود بیاره سر میز البته بعد آورد ...
8 مرداد 1392

قسمت هفدهم خاطره

سلام امروز بعد از چند روز تاخیر با یه خبر خیلی بد ودردناک  اومدم فدای تو که در بدترین شرایط  وقتی کمی آروم شدی خندیدی دستت رو نشون میدی مامان پسرم گلم ناتان زیبای من سهل انگاری من رو ببخش امروز مامان طبق هر روز که شما رو به گردش میبره تصمیم گرفتم عصری ببرمت بیرون اما... قبل از رفتن دیدم مانتوم چروکه اتو رو برداشتم ومانتوم رو اتو کردم شما هم توی اتاقت مشغول بازی بودی من همیشه آخر اتو کشیدن اتو رو از برق میکشم و اتو زدن رو ادامه میدم بعد از اتو کشی مانتو اتو رو کنار دیوار گذاشتم به خیال اینکه تو مشغول بازی کردنی میخواستم برش دارم که چشمم به تلویزیون افتاد  واز تو غافل شدم یکدفعه با جیغ تو برسر زنان به طرفت د...
18 خرداد 1392

روز مردوپدر

از اونجای که امروز روز پدره من وناتان جونی رفتیم برای باباییش یه کیف پول خوشدل خریدیم خواستیم کیک بخریم که همه  ی قنادیهای خوب تموم کرده بودن بنابراین  اومدیم خونه ودست به کار شدیم من در حال آماده کردن مواد کیک وناتان درحال ریخت وپاش  آرد یه کیک خوشمل  وخوشمه پختیم جای همه خالیه "بابا ژونم لوزت مبالک" حالا ناتان براتون میگه" خانواده ژونی من لفتن برای من لفاس وعنوسک خریدن که عکسهاشو بپینید به ماژیکهای لو دشتم نگاه نتونین لفطا این همون کیکه وعلوسکم هم توی دستمه مامی ژونی شلمندم کردی آخل به کیک دست زدم خیالم راحت شد این هم لباس خوشدلمه که به مناسبت لوز ملت گلفتم ...
3 خرداد 1392

قسمت دهم خاطره

شیوه دیگر از خواب ناتان شیوه بسته بندی راکه برای شما توضیح دادم حالا روش چرخشی شیوه دیگر از خواب ناتان شیوه بسته بندی راکه برای شما توضیح دادم حالا روش چرخشی یعنی یکی باید بغلش کنه ودور خونه بگرده تا شازده بخوابه که این کار خطیر اغلب به دوش بابایی دیگه روش بعدی روپاییه نه از نوع فوتبالی . تقریبا همیشه من انجام میدم بابایی میگه وقتی که ما میخوابیم فیگورهامون مثل همه مثلا هردو به یه طرف یا دست زیر چونه و....خیلی جالبه البته اتفاقیه اما اتفاقی که زیاد تکرار میشه "ماما ژونی از خیلو هام بقو"راست گفته پسرم ٨ ماهگیش ٨کیلونیم بوده و٩ماهگیش ٩کیلو ٢٠٠ گرم خوشتون میا دبا اینکه زودبدنیا اومد دست تنها هم بودم پسرم دچار کمبود وزن نشد یه ...
2 خرداد 1392

قسمت نهم خاطره

ناتان عزیزم مامی خیلی دوست داره من هر روز بزرگتر شدنت رو میبینم وتو هر روز از نوزادیت فاصله بگیرید حالا دیگه یه دندون داری عشقم مثل یک مرواریدی که درون صدف نشسته من هم هی دهانت رو باز میکنم ونگاش میکنم  از بس ... ناتان عزیزم مامی خیلی دوست داره من هر روز بزرگتر شدنت رو میبینم وتو هر روز از نوزادیت فاصله بگیرید حالا دیگه یه دندون داری عشقم مثل یک مرواریدی که درون صدف نشسته من هم هی دهانت رو باز میکنم ونگاش میکنم  از بس کوچیکه تاچیزیت میشه اول به دندونت نگاه میکنم تاببینم سر جاش هست یا نه 20 خرداد 90 در ده ماهگیت سمت راست فک پایین اولین دنونت دراومد  دومی 3 تیر 91 کنار اولی در اومد البته دندونهات دیر اومد اما پشت سر ...
2 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مامی ناتان می باشد