ناتانناتان، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

مامی ناتان

قسمت نحس خاطره

1392/2/24 1:45
نویسنده : بیتا
499 بازدید
اشتراک گذاری

سلام میوه دلم قلبم بخاطرت به درد اومد.اونشب بعد از کلی بازی گذاشتمت روی پاهام تا بخوابی برات لالایی میخوندم که یکدفعه با اون زبون بی زبونی بهم فهموندی که آب میخوای هی میگفتی آپ آپ....

سلام میوه دلم .قلبم بخاطرت به درد اومد.اونشب بعد از کلی بازی گذاشتمت روی پاهام تا بخوابی برات لالایی میخوندم که یکدفعه با اون زبون بی زبونی بهم فهموندی که آب میخوای هی میگفتی آپ آپ

مامان هم بلندت کردم گذاشتمت روی پاهام تا بهت آب بدم یهو گریه سر دادی و دیگه آروم نشدی نمیدونستم چی کار کنم فقط میدونستم که حتما چیزیت شده ومن فقط دستهاتو گرفته بودم خوب که توجه کردم متوجه شدم دست راستت رو تکون نمیدی .من که کاریت نکرده بودم فدات شم خنده هات به گریه تبدیل شد با عجله با بابایی رفتیم بیمارستان همون جایی که من وتو برای اولین بار همو بغل کردیم.

دکتر اومد ومن براش توضیح دادم واون هم به دستت نگاه کرد ویه حرکت بهش داد در طوفان گریه های تو دستت رو جا انداخت آخه از آرنج در رفته بودوگفت پنج دقیقه به همون صورت نگه دار .

گریه هات قطع شد وشروع به تکون دادن دستت کردی .خداوندا سپاسگزارم خداوندا اشک به چشم پسرم ودردبه تنش راه نده آمین.

ساعت 2:17 شب .چهارشنبه 13 تیر 91

اما من نمیدونستم این ماجرا تازه اولشه چون بعد از اون اتفاق روح آزار. دوباره بافاصله چند هفته به چند هفته این اتفاق تکرار میشد وپزشک بیمارستان میومد وجاش مینداخت نمیدونین من در این مدت چی کشیدم.

آخرین باری که این اتفاق برات افتاد بابایی گفت مرغ یه پا داره باید ارتوپد پسرم رو ببینه این اتفاق هم همیشه شبها برات پیش میومد وما هم تحمل دردت رو تا صبح نداشتیم خلاصه گفتن ارتوپد نداریم وباید برین  بیمارستان ... رفتیم وگفتند دکتر اتاق عمله ناتان هم اونقدر گریه کرد که دلم ریش شد زنگ زدن بالا وجراح گفت بفرستینش اتاق عمل اونجا توی ریکاوری ناتان رو روی تخت خوابوندن چند تا دکتر ریختن سرش ومن هم بهشون توضیح دادم  دکتر دستش رو جا انداخت وسریع دستور گچ رو داد و همون طور نگه داشتن وگچش گرفتن دکتر ارتوپد گفت اگه اولین بار گچ میگرفتین این همه تکرار نمیشد دلم میخواست زمین باز شه وبرم توش یعنی ما کوتاهی کرده بودیم باورم نمیشد

هر هفته برای ویزیت بردیمت مطب دکتر  وهردفعه هم عکس انداختیم بعد از 15 روز دکتر دستت رو باز کرد  اما گفت این حالت در بعضی از بچه ها هست وتا هفت سالگی باید شدیدا مواظب باشید چون باز هم پیش میاد خیلی میترسم امید وارم دیگه اونجوری نشی  عجب شانس بدی عزیزم

حتما خواست خدادر اینه .گله نمیکنم درددل میکنم.دلم رو میزارم پیش مادرهایی که مشکلات سخت تری با بچه هاشون دارن خدا سلامتی رو به همه امانتهای بخشیده شده به ماهدیه کنه آمین

منو ببخش گلمگریه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

saeedeh
24 اردیبهشت 92 10:31
خودمو چن لحظه جات گذاشتم ......
خدا رو شکر که تموم شد و الان ناتان گلت سالمه! خداوند خودش حفظش کنه چون ما بنده هاش ضعیف تر از اونی هستیم که بخوایم همه چیزو همه شرایطو کنترل کنیم که اتفاقی واسه نی نی هامون نیفته!


سعیده خوبم از لطف ودلداریت ممنونم شما هم خیلی مراقب نی نی جونت وخودت باش وخاطرات این روزهاتو بنویس بیام بخونم
saeedeh
24 اردیبهشت 92 19:56



مرسی که همدردی کردی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مامی ناتان می باشد