ناتانناتان، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

مامی ناتان

قسمت چهاردهم خاطره

1392/2/26 1:39
نویسنده : بیتا
253 بازدید
اشتراک گذاری

٨ بهمن ٩١ پسرم ٦ ماهش رو پر کرده باید دوباره ببرمش برای زدن واکسن خودم چند روز جلوتر تب میکنم والا

دلم میسوزه اما مجبورم ببرمش دل شکسته

وباید غذا خوردن رو شروع کنه خوشحالم خوشحالمقهقهه

اول وزنت کردن بالا رفتی کمبودی نداشتی خدارو شکر اما تب کردی

یه دستور غذایی هم دادن من هم شبها  برنج رو می شورم و میزارم خشک بشه وروز بعد آسیابش می کنم وبا اون یه فرنی خوشمزه برات پختم ساعت ٤ بود که حالت کمی بهتر شد ومن هم کمی از فرنی رو گذاشتم دهنت اما انگار خوشت نیومد خیلی متعجب شدی اینجوری .آپلودهای اینجا هم کم کیفیته ببخشید

١٩ بهمن  رفتیم خونه خاله جونت چون دلشون واسه تو تنگ شده از وقتی اومدی دیگه کسی دلش برای ماتنگ نمیشه همه تو رو میخوان بعد همه با همه رفتیم نمایشگاه کودک یافت آباد خوش گذشت شما که بیشتر وقتش رو خواب بودی .

این روزها دیگه نمیشه رفت مهمونی چون باید برای شما غذاهای مخصوص پخت  وباید بیشتر وقتمون رو خونه خودمون باشیم تا بزرگتر شی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مامی ناتان می باشد