قسمت هفدهم خاطره
سلام امروز بعد از چند روز تاخیر با یه خبر خیلی بد ودردناک اومدم
فدای تو که در بدترین شرایط وقتی کمی آروم شدی خندیدی دستت رو نشون میدی مامان
پسرم گلم ناتان زیبای من سهل انگاری من رو ببخش
امروز مامان طبق هر روز که شما رو به گردش میبره تصمیم گرفتم عصری ببرمت بیرون
اما...
قبل از رفتن دیدم مانتوم چروکه اتو رو برداشتم ومانتوم رو اتو کردم شما هم توی اتاقت مشغول بازی بودی من همیشه آخر اتو کشیدن اتو رو از برق میکشم و اتو زدن رو ادامه میدم
بعد از اتو کشی مانتو اتو رو کنار دیوار گذاشتم به خیال اینکه تو مشغول بازی کردنی میخواستم برش دارم که چشمم به تلویزیون افتاد واز تو غافل شدم
یکدفعه با جیغ تو برسر زنان به طرفت دویدم از کاری که کردم متعجبم چون همیشه حواسم رو جمع میکنم تا آسیبی بهت نرسه
متاسفم گلم
پسر کوچولوی بی گناه من بخاطر یه غفلت دستش سووووووووووووووووخت
هرکاری کردم آروم نشدی پماد زدم باد زدم چیزی دیده نمیشد اما توگریه میکردی در آخر ظرفی رو از آب ویخ کردم ودستت رو توش گذاشتم تا کمی آروم شدی
بعد از اینکه آروم شدی ددر رفتنت رو کنسل نکردیم وفقط با ماشین دور زدیم دیگه نتونستیم پارک بریم چون تو خیلی عصبانی شدی
این هم سوختگی دستت که فردا ی سوختنت معلوم شد
با نشون دادن این عکس شرمنده ام
اما خیلی باید مواظب نی نی های کوچولو بود چون خطر همیشه در کمینشونه